یادداشت سردبیر
اسماعیل عسلی
جنگ بی صدا
یکی از شیوه های ناکارآمد برای طرح مشکلات اجتماعی، توجیه کاستی ها بر اساس دیدگاههایی است که تاکنون در عمل راه به جایی نبرده اند. این در حالی است که اشخاصی منتسب به طیف های مذهبی نیز با تن دادن به واقعیت های غیرقابل انکار، اصلاحات اقتصادی را راهکار برون رفت از تنگناهای فعلی می دانند. برای نمونه یکی از علمای دینی در دیدار با وزیر بهداشت و درمان اظهار داشته بود که “میان وضعیت اقتصادی و فرزندآوری، تناقض وجود دارد” در واقع اشاره ایشان به افق مبهم معیشتی پیش روی خانوارهای جوان است که فرزندآوری را در شرایط فعلی برای آنها به یک ریسک بزرگ تبدیل کرده است.
از سویی دیگر در برخی تریبون ها عنوان می شود که وجود دانشگاه های مختلط ریشه ازدواج سفید و عدم اقبال جوانان به ازدواج است.
قبل از هر چیز باید اذعان داشت کمتر کسی پیدا می شود که بر مناسبات اجتماعی رایج شده بین برخی از جوانان این مرز و بوم مهر تأیید بزند و به دنبال دفاع از آن باشد، اما نفی یک واقعیت تلخ به منزله ی صدور مجوز برای دفاع از یک دیدگاه تجربه شده نیست!
موضوع اختلاط دانشگاه ها ظرف ۱۰ سال گذشته اتفاق نیفتاده که بتوان دلیل عدم اقبال جوانان به ازدواج را در آن جستجو کرد. کما این که بسیاری از بچه های دبیرستانی نیز کم و بیش و حتی در مواردی در اشکال افراطی گرفتار مناسبات و ارتباطات غیر متعارف هستند و آمار و ارقام نیز بر این واقعیت تلخ که هیچ سنخیتی با منش و نجابت ایرانی و فرهنگ اسلامی ندارد، صحه میگذارند. در حالی که دبیرستان ها مختلط نیستند! بنابر این نباید رویکرد متداول شده در جامعه و خصوصاً نسل کنونی را به اختلاط دانشگاه ها نسبت داد. زیرا چنین ادعایی بدان معناست که اگر دانشگاه ها به صورت تفکیک شده اداره شوند، این معضل برطرف می شود که البته چنین نخواهد شد.
دانشجویان ایرانی در شرایطی پرچم مبارزه با فساد اخلاقی مورد تأیید رژیم پهلوی را بر دوش گرفتند و نقش بی بدیلی در روشنگری اقشار جامعه پیرامون نفوذ زیرپوستی فرهنگ غربی در ۴ دهه پیش ایفا کردند که به صورت مختلط اداره می شدند.
در حال حاضر وسایل گوناگون ارتباطی امکان تعاملات گوناگونی را برای جوانان فراهم کرده که فراتر از ظرفیت ها و عرف متداول در دانشگاه هاست. همان امکاناتی که بچه دبیرستانی ها نیز از آن بهره می گیرند و چون از بلوغ فکری لازم نیز برخوردار نیستند و بلوغ جنسی آنها از بلوغ فکری پیشی گرفته، اشکال غیرموجه و افراطی ارتباطات را نیز تجربه می-کنند.
متأسفانه ما همانگونه که شاهد رکود و تورم توأمان در اقتصاد هستیم با گونه ای از نابسامانیهای فرهنگی تشدید کننده بحران اخلاقی نیز دست به گریبانیم که نمی توان با ایجاد محدودیت های فیزیکی و صوری از آن عبور کرد.
تنوع انتظارات نسل جوان از زندگی، ترسیم دورنمایی از آینده ی آنها را در هاله ای از ابهام فرو برده است. لذا متقاعد کردن آنها برای پذیرش شیوههایی که نسل های پیشین با آن کنار آمده اند به سادگی گذشته نیست.
بسیاری از چالش های خانوادگی نیز به تزاحم های بین نسلی بازمی گردد. پرواضح است که با دو الگوی متفاوت نمی توان یک پارچه را برش داد و دوخت و بر تن کرد. بسیاری از طلاق ها نیز به همین تزاحم ها و ناسازگاری های فروپاشنده بازمی گردد. در چنین شرایطی دفاع از شیوه های تجربه شده اتلاف وقت است اما اگر کسی بگوید باورمندی نسبت به ارزش های دینی می تواند به عبور موفقیت آمیز ما از این بحران کمک کند سخن درستی بر زبان آورده است چرا؟ پاسخ آن روشن است زیرا جوانان ما به مراقبت درونی نیازمندند نه بیرونی! و مراقبت درونی تنها با جایگیری ارزش های دینی در دل امکان پذیر است.
اینجاست که باید اعتراف کنیم که در انتقال معارف دینی به جوانان کوتاهی کرده ایم و این کوتاهی نه در شکل و محتوا بلکه در شیوه ی انتقال اتفاق افتاده است! اشتباه ما نیز این بوده که تصور کرده ایم برای انتقال یک باور صرفاً به زبان و گوش نیازمندیم. زبانی که تبلیغ کند و گوشی که بشنود! در حالی که شیوه پیامبران این نبوده بلکه آنها به موازات تبلیغ الگویی قابل تأسی بودند. همان کاری که ما در کلاس با ذهن دانش آموز میکنیم و پس از عبور از مرحله ی تئوری او را به آزمایشگاه می بریم و ادعاهای خود را در عمل به او می باورانیم!
اگر قرآن به تنهایی برای ایمان آوردن کافی باشد که در هر خانه ای حداقل یک قرآن وجود دارد! چنین امکانی در زمان پیامبر وجود نداشت و قرآن را پس از ایشان جمع آوری کردند اما خود ایشان خودش قرآن مجسم بود.
ما وقتی از اقتصاد اسلامی سخن می گوییم نتیجه ی چنین تبلیغی نباید رواج بانک های قرض الحسنه با عناوین مقدس و سودهای آنچنانی باشد!
مقابله با رفتارهای غلط اجتماعی مستلزم جایگزین مناسب است زیرا هر رفتاری ریشه در نیازی فطری و طبیعی و غریزی دارد. همان گونه که می گویند وجود قانون غلط بهتر از بیقانونی است در این مورد هم باید گفت به جای انتقاد کردن از هم پاشیدن چارچوبهای نامطلوب باید راهکار عملی ارائه داد. این که صرفاً بگوییم این رفتار اسلامی نیست مشکل را حل نمی کند بلکه باید گفت این رفتار اسلامی نیست و رفتار اسلامی هم چنین است. تئوری و راهکار و برنامه و قانون و بودجه اش هم مشخص شده و می توان اجرای آزمایشی آن را هم به طوری که با شرایط زمانه سازگاری داشته باشد در فلان شهر انجام داد و پس از مدتی کارشناسان در نشستی تخصصی پیرامون امتیازات و ایرادات آن اظهار نظر کنند. کلیگویی و حرف های ایده آل بر زبان آوردن و انتقاد کردن مشکلی را حل نمی کند. برای حل یک مشکل تمامی کسانی که در ایجاد آن دخیل بوده اند باید سهم خود را در نابسامانی ها بپذیرند و اعتراف کنند و کار را هم به اهلش بسپارند.
پیامبر اکرم فرموده اند: “مردم را دعوت کنید اما نه با زبانتان” غیر از زبان آنچه می ماند عمل است که باید فکری برای آن کرد. اگر جنگ نرم صدا داشت و مثل بمب صدا می کرد، دیوار صوتی را می شکست، خانه ها را می لرزاند و دودی بلند می شد و سقفی می ریخت و گازی شیمیایی متصاعد می شد، آنگاه همه به دفاع برمی خاستند اما حیف که جنگ نرم بی صداست و نقشی که ستون پنجم در جنگ نرم ایفا می کند از جنگ گرم هم تأثیرگذارتر است زیرا در جنگ نرم گاه بهکارگیری شیوههای غلط برای مبارزه نیز به تیز شدن شمشیر دشمن کمک می کند و یک اظهارنظر دلسوزانه ولی غیرکارشناسانه به حربه تبلیغاتی مهاجمان فرهنگی تبدیل می شود و خوراک آنها را تهیه می کند؟ امان از جنگ بی صدا
- شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۴
- یادداشت
یادداشت
محمد عسلی
برای آنان که صنایع دفاعی را قدرت بخشیدند
شروع جنگ تحمیلی در شرایطی ما را غافلگیر کرد که نه ارتش منسجم و منظمی داشتیم و نه سپاه و بسیج توش و توانی برای دفاع داشتند؛ نیروی هوایی بعد از کودتای عقیم نوژه تعدادی از خلبانان خود را از دست داده بود و در سیستم کامپیوتری قطعات هواپیمای جنگی و ابزارآلات مورد نیاز به نحوی دستکاری شده بود که برای پیدا کردن کد یک قطعه سالها وقت لازم بود. تانکهای نیروی زمینی در آبادان و خرمشهر و به هنگام استفاده کار نمیکردند و کلاهک موشکهای برد کوتاه و متوسط خریداری شده از آمریکا تحویل نشده بود. صدام رئیس جمهور نادان عراق با استفاده از اطلاعات نظامی ایران که توسط سازمان جاسوسی سیا و موساد به دست آورده بود و با یک ایران انقلابی در حال شکلگیری مواجه بود به قصد فتح خرمشهر و اهواز و آبادان که به خیال خام خویش صبحانه را در آنجا میخورد و شام را در تهران به ایران اسلامی حمله کرد. اختلافات گروهکهای سیاسی که به دنبال کسب قدرت و پستهای ریاست جمهوری و نخست وزیری بودند از یک سو و از دیگر سوی توطئهها و تهدیدات خارجی که به دنبال حفظ منافع در ایران بودند کار دفاع را چنان سخت کرده بود که تانکهای عراقی توانستند از مرزهای ایران بگذرند. آبادان را در حصر در آورند و محاصره کنند. نیمی از خرمشهر را تصرف کنند و پشت پادگان حمید اردو بزنند و بخشهای مهمی از مرزها و شهرها و روستاهای اطراف را تسخیر کنند و خسارات مالی و حیثیتی فراوانی به کشور وارد نمایند. در چنین شرایطی بنیصدر میگفت زمین میدهیم و زمان میخریم…
در طول این مدت که صدام با حمایت مالی و تسلیحاتی کشورهای عربی از جمله عربستان، کویت، امارات، آمریکا، فرانسه و… تغذیه و تشویق میشد و موشکهای دوربرد را به سمت شهرهای ما پرتاب میکرد، حتی یک موشک که بتواند از خرمشهر به سوی بغداد شلیک شود نداشتیم و فقط هواپیماهای ما با راکتها به نظامیان بعثی حملهور میشدند.
اولین موشک کرم ابریشم خریداری شده از چین وقتی به بانک رافدین بغداد برخورد کرد که مردم در کوچه و بازار و خیابان شعار میدادند: «موشک جواب موشک».
جنگ تحمیلی ۸ ساله به ما خیلی درسهای نظامی و سیاسی آموخت. به ما آموخت که در صنایع نظامی باید خودکفا باشیم. به ما آموخت که چشم ما به سمت شرق و غرب نباشد. به ما آموخت که به استعداد، توانایی و هوش فرزندان سرزمینمان اعتماد کنیم. به ما آموخت که استقلال و خودکفایی و آزادی درون و بیرون بهای گزافی دارد و باید برای به دست آوردن آن مردم را هوشیار و با اعتماد به نفس بار آورد.
و اما بعد.
امروز صنایع دفاعی ایران به حدی پیشرفته است که هیچیک از کشورهای خاورمیانه یارای رقابت و مقابله با آن را ندارند. این سخن از زبان دشمنان آمریکایی و اروپایی ما بارها شنیده شده و به همین دلیل است که آنها در ایران دنبال بمب اتم میگردند. چون میدانند ایران توانایی ساخت آن را دارد و اگر چنین نبود بوش رئیس جمهور سابق آمریکا در حمله نظامی به ایران تردید نمیکرد. اگر امروز صنایع دفاعی ایران توانسته موشکهای دوربرد را بسازد و آنها را به معرض آزمایش بگذارد ناشی از تجربه تلخ جنگ تحمیلی است که زمانه به ما تفهیم کرد باید خودکفا باشیم.
این خودکفایی نظامی هر چند در بعضی صنایع هوایی پیشرفته صد درصد نیست، اما همین که جرأت حمله را از دشمنان قدر قدرتی چون آمریکا سلب کرده جای شکر و سپاس دارد.
شکر و سپاس از دانشمندان جوان ایرانی و مدیران باغیرتی که با ایثار و مجاهدت این راه پرفراز و نشیب را طی کردند، افرادی مانند سردار مقدم، شهیدان هستهای شهریاری و علی محمدی و دیگرانی که چه بسا گمنام ماندهاند، اما ستارههای درخشان شبهای تیرهاند. آنان که ساحل افتاده دریا نشدند و غوغازده مفتون تماشا نشدند. آنان که حادثهسازان شب تاریکند، در روز به چشم خلق پیدا نشدند.
و در پایان، یادمان باشد حملههای سایبری، حملات رسانهای، فشارهای سیاسی و اقتصادی و دامن زدن به تحریمها و تهدیدها، همه نشانههایی از موفقیتهای ماست که دشمنان را به هراس انداخته و این هراس بیجهت نیست.
اگر روزی که هیچکس تصور نمیکرد چنین سخنی منطقی است، امام راحل گفت: «جنگ نعمت است» نعمت جنگ را امروز شاهدیم. توانایی ما در دفاع و تفاوتی که بعد از ۸ سال جنگ تحمیلی را در صنایع نظامی شاهدیم.
به شکرانه این نعمات و توانایی دفاعی نیروهای بسیجی و مردمی و ارتشهای هوایی، زمینی و دریایی و نیروهای انتظامی که همه برای حفظ و گسترش امنیت و اقتدار در درون و برون مرزهای ایران عزیز جانفشانی میکنند، وحدت و یکپارچگی خود را حفظ کنیم که هر چه داریم مرهون باورهای دینی و اعتصام بحبلالله است وگرنه اختلافات سیاسی و جناحی و سلایق متفاوت و متناقض در طول این مدت ما را به ناکجاآباد برده بود.
والسلام
- شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
- یادداشت
اسماعیل عسلی
چاهی که نان دارد و آب ندارد
کمتر کسی است که در مقام توجیه بسیاری از مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، از کاستیهای فرهنگی سخن به میان نیاورد، زیرا فرهنگ شالوده همه چیز است و اگر چیزی سر جای خود نباشد قبل از هر چیز باید ببینیم در جامعه ما جایگاه فرهنگ کجاست. گاهی ما یک فرمول اقتصادی یا سیاسی مبتنی بر تفکری خاص را به عنوان قالبی ثابت و غیرقابل تغییر، محور قرار میدهیم و سپس ارادهی خود را جزم میکنیم که هنر و فرهنگ و مناسبات اجتماعی و تمامی امکانات ریز و درشت را در خدمت آن به کار گیریم. طبیعی است که در چنین شرایطی همهی مؤلفههایی که موجودیت خود را در گرو تداوم چنین دیدگاهی میبینند، (ادامه…)