یادداشت
محمد عسلی
دفاع مقدس
جهاد را قدر بشناسیم
اسامی شهدای دانشآموز روی تخته سیاه کلاس هر روز بیشتر میشد. وقتی حضور و غیاب میکردم همیشه یک نفر بود که به جای شهدا بگوید: حاضر
و من متوجه این مسأله بودم که تعداد غائبین با حاضرین همخوانی ندارد. لیکن دانشآموزان فهم کرده بودند که شهدا همیشه حاضرند و بعضی از غائبین هم که در جبهه جنگ در حال دفاع بودند جلوی اسمشان در دفتر یک علامت سبز بود و برای شهدا همان علامت به رنگ قرمز.
یک روز وقتی وارد کلاس شدم، تعداد دانشآموزان به نصف رسیده بود. مربی پرورشی هم که یک جوان روحانی بود راهی جبهه شد.
روی تخته با خط درشت نوشته بودند، من حاضرم. در حضور و غیاب همان کسی که حاضری شهدا را میگفت به جبهه رفته بود و دانشآموز دیگری با چشمان اشکآلود گفت: حاضر و من هم شهادت آن یگانه را فهم کردم.
وقتی زنگ تفریح به صدا درآمد اولین کسی که خبر شهادت مربی پرورشی را به من گفت یکی از دانشآموزان انجمن اسلامی بود. یادم افتاد اولین مربی پرورشی دبیرستان که ریش پرپشتی هم داشت و همیشه در دستهایش تسبیح میچرخاند تودهای از آب درآمد، تصادفاً او را در زندان ملاقات کرده بودم. با خود گفتم: این بدان کی ماند.
آن روزها از پس هم گذشتند و جنگ ادامه یافت. روزها خبر شهادت رزمندگان را میشنیدیم و در سوگ آنان دلمویهها داشتم و شبها شاهد راکت پرانی هواپیماهای عراقی روی شهر بودیم که زنان و کودکان بیگناهی را زیر آوارها مظلومانه به شهادت میرساندند.
و اما بعد.
اینک سالیانی از آن روزهای حزن و اندوه و جهاد و دفاع گذشته است. دفاع مقدس حماسههای بیشماری را در تاریخ جنگ تحمیلی ۸ ساله ثبت کرده و جهانیان شهامت و شجاعت و ایثارگری رزمندگان ما را فهم کردهاند.
آنچه در این میان مهم است حقی است که همه مدافعان میهن و انقلاب به گردن تکتک ما دارند، هم آنان که در این راه جان عزیز را فدا کردند و هم آنان که در شکنجهگاههای صدام بارها و بارها مرگ را پیش روی خود دیدند و هم جانبازانی که بعضی از آنان بیش از ۲۰ سال است روی تخت خوابیدهاند و توانایی بلند شدن ندارند.
یادمان به شهداء و رزمندگان دانشآموز و دانشجو باشد. کسانی که در سنین پایین شوق دیدار کربلا را داشتند و با تغییر سن در شناسنامهشان خود را به جبههها رساندند.
راستی این دفاع مقدس برای هر روزش کتابی چند هزار صفحه باید نوشت تا فراموش نکنیم که در چه شرایطی و با چه امکانات ناچیزی اما با یک باور قوی اسلامی توانستیم مرزهای کشور را از لوث وجود ناپاکان پاک کنیم.
نه فقط دفاع مقدس که جهادی مقدس بود به شیوه پیامبران و باورمندی عمیقی که همگان را ذخیرهای بود و چه خوب از این ذخیره الهی استفاده شد تا دیگر آمریکا هم جرأت حمله نظامی به این کشور نکند به اقراری که اخیراً اوباما گفت: جنگ با ایران ساده نیست.
و اما امروز. امروز زمین و زمان چرخشی به تناوب داشتهاند و ایران ناجی کشوری شده که ۸ سال جنگی فرسایشی و توانفرسا را به او تحمیل کرده است و هیچکس تصور نمیکرد چنین وقایعی پیش آید و بخت از صدام و صدامیان برگردد.
آن روزها میگفتند: موج انسانی، بعداً گفتند موج اسلامی، حالا میگویند موج دانایی.
ناگفته پیداست که کلید و رمز پیروزیها همان باور اسلامی است که انسانساز است. انسانی که توانایی جهاد و دفاع دارد و شرافت خود و دیگران را پاس میدارد.
با گذشت آن سالهای رنج و سختی، امروز ایران مقتدرترین کشور منطقه است. این واقعیت را دشمنان ما هم درک کردهاند. به همین دلیل ترس دارند و میخواهند با جنگ نرم و رسانهای باور ما را از ما بگیرند. همان گوهری که رمز پیروزی بوده و هست. همان عقیدهای که موجشکن، خطشکن و دشمنشکن است. همان توکلی که رزمندگان را از خطوط مینگذاری شده دشمن عبور داد و از تلههای انفجاری گذراند. همان باوری که قدرت نفوذش از بمب اتم بیشتر است و میزان تأثیرگذاریاش بر باور و افکار انسانها مافوق تصور است.
آری، ایمان و باور به خدا و روز رستاخیز و به توکل و ارادهای که کوه را از پیش رو برمیدارد و جهاد نام میگیرد.
دفاع هم نوعی جهاد است. جهادی برای راندن دشمنان از حریم ناموس، خاک و هر آنچه نام آن را ارزش میگذاریم و زندگی ما به آن ارزشها وابسته است.
چه خوب است اگر خاطرهها را برای نسلهای امروزی بیان کنیم. چه خوب است فراموشمان نشود که چه سختیها و مصیبتهایی را پشت سر گذاشتیم و تحمل کردیم. چه خوب است اراده پولادین رزمندگانمان را به تصویر کشیم و دفاع مقدس را تعریفی دیگر داشته باشیم از آنچه بود. از واقعیتها بگوییم، از ایثارگریها، شهادتها، جانبازیها و اسارتها تا قدر بشناسیم امنیت امروز را. قدر بشناسیم آزادی و آزادگیها را. قدر بشناسیم ایثارگریها را و قدر بشناسیم هدایتها و حمایتهای الهی را.
والسلام
- سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴
- سرمقاله