سرمقاله “اسماعیل عسلی” ۱ دی ۱۴۰۰
ای کاش

مطالعه ی تاریخ تحولات اجتماعی به ما می آموزاند که رفتار مردم ، ادبیات فولکوریک ، تکیه کلام ها ، ضرب المثل ها ، تعریض ها و کنایه ها و سبک زندگی در بستر زمان معنا پیدا می کند . در همین راستا ورود و خروج واژها در محاورات روزمره پیوند معناداری با تغییرات سبک زندگی و تعاملات فرهنگی و زبانی دارد . به همین دلیل کسانی که هنوز در حال و هوای گذشته زندگی می کنند نباید انتظار داشته باشند که بتوانند با همان ادبیاتی که یک قرن پیش مخاطب داشته با مردم ارتباط بگیرند .
امروز اگر کسی تصور کند که مردم عصر ارتباطات همان مردم بی خبری هستند که در عهد ناصرالدین شاه می زیسته اند ، سخت در اشتباه است . اعتماد السلطنه در خاطراتش می نویسد : شخصی ادعا می کرد که دعایی دارد گلوله بند که به گردن هر کسی بیاویزند گلوله به او کارگر نیست . به اصرار ملیجک که سوگلی مذکر شاه بوده و در عین بیسوادی نفوذ زیادی در دربار داشته مرغی را می آورند و دعا را به گردنش می آویزند و تفنگچی هم می آید و مرغ بیچاره را نشانه می رود و جانش را می گیرد . اعتماد السلطنه این حکایت واقعی را برای نشان دادن رواج خرافات در آن عصر به خاطراتش افزوده و در جایی دیگر می گوید هنگام اعزام قشون ایران به جنگ افاغنه به آن ها آب نخود دعا خوانده می خوراندند تا از بلاهای زمینی و آسمانی و گلوله های دشمن در امان باشند . امروزه دیگر چنین حرف هایی نه شنونده دارد و نه خریدار چون آنچه به زعم مردم در جنگ های الکترونیک و مکانیزه حرف اول را می زند ، دانش و فنون نظامی و تجهیزات روزآمد است  و از همه مهمتر اقتصاد قوی برای تحمل هزینه های جنگ است! هر چند هنوز هم افراد خوش باوری هستند که موجب بازارگرمی دکاندارها می شوند . (ادامه…)