یادداشت
محمد عسلی
کارآفرینی و آموزشهای فنی چرا؟ و چگونه؟
حدود ۲۰ سال قبل در یادداشتی عنوان کردم فارغالتحصیل هنرستان حرفهای در رشته نقشهبرداری و معماری شاگرد مغازه بستنی فروشی است.
در آن سال رئیس آموزشکده فنی شیراز طی نامهای اعتراض کرد که چنین نیست.
امروز ۲۰ سال از آن تاریخ گذشته است نه فقط فارغالتحصیلان هنرستانهای فنی حرفهای در رشتههای آموزش دیده و ندیده بسیاریشان به کسب و کارهای دیگری مشغولند بلکه اکثر فارغالتحصیلان دانشگاهی ما حتی با مدرک دکترا به کارهایی دلمشغولند که هیچ ارتباطی با رشته تحصیلی آنها ندارد.
سؤال: مشکل در کجاست؟
کارشناسان و صاحبنظران تعلیم و تربیت بر این باورند که اگر برنامهریزیهای آموزشی چه در مدارس و چه در دانشگاهها بر مبنای نیازهای منطقهای و جغرافیایی نباشد، فارغالتحصیلان در رشته تحصیلی جذب کار نمیشوند.
نکته مهمتر اینکه اگر برنامهریزیهای درسی با روشهای حافظهمداری دنبال شوند و ملاک موفقیتهای تحصیلی، صرفاً نمره باشد که حاصل انباشت تئوریها و مطالب شفاهی در حافظه است فارغالتحصیلان کاری از پیش نمیبرند.
امروز اکثر دستاندرکاران تعمیرات لوازم خانگی، اتومبیل و یا حتی کارگرانی که در بخشهای صنعتی کار میکنند بر اساس تجربه کاری در زمان شاگردی به تعمیرات یا تولیدات مشغولند. زیرا یک مهندس مکانیک تجربه تعمیرات اتومبیل با تجربه تولید قطعات و یا نظارت بر عملکرد و سلامت دستگاههای تولیدی ماشینآلات را ندارد.
یک مهندس کشاورزی هم حاضر نیست از پشت میز بلند شود و داخل مزرعه و باغ برود.
در کشور سوئد نوآموزان و کودکان دبستانی را با کاشت گل و گیاه و درخت از همان ابتدا آشنا میکنند و از آنها میخواهند گلدان یا باغچهای را به نام خود ثبت کنند و از ابتدای تحصیل تا پایان از آن درخت و یا گل و گیاهی را که خود کاشتهاند مواظبت و مراقبت نمایند تا بدانند که نگهداری از یک درخت چه میزان مشکل است و به صرف وقت و دقت نیاز دارد. پس میباید کودکان و نوجوانان از همان ابتدای تحصیل وارد عمل شوند و هر آنچه آموختهاند را در عمل تجربه کنند زیرا یادگیری را تغییر در رفتار تعریف کردهاند.
و اما بعد:
متأسفانه دیده میشود بعضی از معلمان باسابقهای که بازنشسته میشوند به مشاغلی روی میآورند که شأنیت معلمی را زیر سؤال میبرد. مشاغلی مانند مسافرکشی، شاگردی بنگاههای معاملات مسکن و اتومبیل و یا مشاغل و کارهایی که هیچ پیوندی با شغل معلمی ندارد.
نتیجهای که از این واقعیت تلخ میگیریم این است که یا این چنین معلمان، معلمان واقعی و تحصیلکردههای بادانشی نیستند و یا اینکه حقوق و مزایای دریافتی دوران بازنشستگی آنها کفاف هزینههای زندگیشان را نمیدهد که شق دوم به واقعیت نزدیکتر است.
در چنین وضعیتی چگونه دانشآموزان به آینده فارغالتحصیلی امیدوار باشند که معلمان خود را در چنین وضعیتی میبینند؟!
به نظر میرسد امروز همه دیدگاهها به سمت مادیات و ثروتاندوزی متمایل است. پس چه بهتر که تعریفی از آموزش ارائه دهیم که هر کس بتواند با انگیزه و علاقمندیاش دست به انتخاب بزند و دیگر موضوع انشاء را علم بهتر است یا ثروت تعیین نکنیم تا به یکدیگر دروغ نگفته باشیم.
کارآفرینی اگر بر مبنای تواناییها باشد نتیجهای مطلوب و مثبت به دنبال دارد. اما اگر شروع آن با افرادی باشد که صرفاً دارای مدرک تحصیلی بالا و بالاتر باشند اما تجربه کاری نداشته باشند، سرمایهگذاران هم بهرهای نخواهند برد.
بنابراین هیچ راهی جز تغییر در روشها و اهداف بنیادین آموزش و پرورش نخواهیم داشت تا از حافظهمداری بعد از ۸۰ سال بیرون آییم و به مرحله کسب مهارتها و تجربیات مورد نیاز برسیم.
- چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
- سرمقاله