سرمقاله
محمد عسلی
سعدی روزگار ما
آثار سعدی روزگار ما به سنگ نبشته¬هایی ماننده است که در موزه¬ها نگهداری می¬شوند تا ملتی به میراث فرهنگی خود افتخار کند غافل از آنکه این آثار زمانی می¬توانند افتخارآمیز باشند که در اندیشه، گفتار و عمل نمود پیدا کنند.
اگر سعدی را صرفاً معلم اخلاق بدانیم و از شعر و نثر وی برای رهایی از بدی¬ها و بلیات درس بگیریم هر تمثیل و گفتار وی خود کتابی است و مکتبی که زاییده هوش سرشار، دانش، آگاهی، ایمان و باور او به خدا و نهایتاً احساس مسئولیت وی در قبال جامعه حال و آینده بوده است.
ادای دین نسبت به چنین انسان والایی که توانسته بوستان و گلستان خود را به زیور فن و سخن بیاراید فقط ذکر یاد و نگهداری آثار وی در کتابخانه¬ها نیست. متون فارسی کتاب¬های دانش¬آموزی و دانشجویی ما می¬باید مشحون از عطر سحرآمیز اشعار و گفته¬های نغز وی باشد.
سعدی به ما درس حیات می¬دهد و ما را برای ممات آماده می¬کند تا به قول خود برگ عیشی به گور خویش فرستیم و چون کسی نمی¬فرستد خود ز پیش فرستیم.
سعدی پادشاهان را درس مملکتداری می¬دهد تا رابطه بین حکمرانان و ملت رابطه¬ای معقول، عاطفی، سالم و به دور از تشریفات باشد.
سعدی بین عالم و عارف فرق می¬گذارد و سهم هر یک را درخور خود ادا می¬کند.
سعدی، عشق را چنان معنی می¬کند که از آن عطر سحرآمیز شوق می¬تراود.
سعدی اعجوبه¬ی عصرها و نسل¬هاست و آثار وی تاریخ مصرف ندارد زیرا از چشمه زاینده پاک و منزهی برداشت شده که روح ایمان و خداباوری در آن جاری و ساری است چنانکه خود به این واقعیت معترف است که:
«سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد…»
به راستی جوانان تحصیلکرده ما از سعدی چه می¬دانند؟
کدام آثار منظوم و منثور او را خوانده و از آن الهام گرفته¬اند؟
چند قطعه از اشعار تمثیلی یا عشقی و عارفانه او را در حافظه دارند؟
و مهم¬تر آنکه تا چه میزان قادرند این آثار را صحیح بخوانند؟
برگزاری یادروز سعدی به هر سال قدم مثبت و مبتنی بر اندیشه والایی است اما تأثیر آن در افکار عمومی، فرهنگ عمومی و رفتار و کردار جامعه ما تا چه میزان است؟
در این شهر گسترده و پر رفت و آمد شیراز که از هر زاویه¬ای از آن تابلوهای تبلیغاتی عریض و طویل سر در آورده¬اند کدام شعر و گفتار تأثیرگذار سعدی را می¬بینیم؟
کدام بنای جدید به اشعار شاعران و نویسندگان بزرگ ما زینت داده¬ شده¬اند؟
کدام رستوران، کافی¬شاپ و یا مراکز فرهنگی ما با یاد و نام این بزرگان و اشعار و نوشته-های آنان شناخته می¬شوند؟
در بدنه اتوبوس¬های شرکت واحد که تابلوهای سیار تبلیغاتی¬اند کدام شعر و آثار این بزرگمرد را می¬بینیم؟
گویی فقط سعدی را برای نمایش اسمی برای یک نوبت در سال به یاد می¬آوریم که جمعی خواص بنشینند و به هر سال به تجزیه و تحلیل آثار وی و زندگانی¬اش بپردازند؛ خود بگویند و خود بشنوند؛ تا بار دیگر و فرصتی دیگر این نمایش تکرار شود.
و اما بعدتر:
این همه هدایا در سال تهیه و به افراد تقدیم می¬شود از خودکار و جاکلیدی گرفته تا جام-های آنچنانی و کاپ و لوح و چه و چه… دریغ از یک شعر سعدی یا حافظ و یا مولوی که یادآور روح دینی، علمی و اخلاقی این بزرگمردان باشد.
راستی چه بایدمان کرد که دُرها و جواهرات به جای مانده از تراوش اندیشه¬های ناب بزرگانمان را در قفسه¬ها محبوس کرده¬ایم و نام و یاد آنها را از پشت شیشه¬های کتابخانه¬ها و کتابفروشی¬ها به نمایش می¬گذاریم؟
چه بایدمان کرد که روز به روز جامعه ما تحت تأثیر القائات سخیف و زشت جوک¬ها و لطیفه¬ها به مسخرگی و بطالت نزدیک می¬شود و در تعاملات اجتماعی کمتر به رفتار ادیبانه و اخلاق سازنده توجه داریم؟
آیا جز این نیست که بزرگان دانش و اخلاق را به فراموشی سپرده¬ایم؟
سعدی روزگار ما به خفته¬ای می¬ماند که آرامگاهش بیشتر از آثارش جلب توجه می¬کند.
در ورزشگاه¬های بزرگ ما که حداقل سه هزار نفر نشسته بازی¬ها را تماشا می¬کنند جای اشعار و گفتارهای نغز و تأثیرگذار سعدی و دیگر شاعران و نویسندان ما خالی است اما پر است از تابلوهای رنگین و جذاب تبلیغات تجاری! به قول حافظ:
«کجاست هم نفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می¬کشد از روزگار هجرانش»
اگر ز خاک سعدی شیراز بوی عشق می¬آید؛ حتی بعد از هزار سال که از مرگش می¬گذرد نه فقط به علت تندیس وی در سر چهارراهی است و یا مقبره¬ای که زیبا ساخته شده و یا درختان و گل¬های اطراف مقبره¬اش آن گلستان و بوستان فراموش شده است که ارزش توجه جهانی یافته و دیگران از آن بهره¬ها برده¬اند.
شاید بی¬مناسبت نباشد که آثار این بزرگمرد را به وجود معادن نفت تشبیه کنیم که ما استخراج می¬کنیم و خام به خریداران خارجی می¬فروشیم تا آنها فرآوری کنند و از هر بشکه آن صدها عنصر و مواد مختلف تهیه نمایند و گران¬تر به خودمان بفروشند.
و ما جز نام و نشانی از داشتن¬ها سهمی عایدمان نمی¬شود گویی فرهنگ ما هم با آن پیشینه غنی سهم دیگران است و به قول حافظ:
«سال¬ها دل طلب جام جم از ما می¬کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می¬کرد…»
داشته¬های ما زمانی مال ماست که از آن بهره¬مند شویم.
سعدی روزگار ما هنوز هم برای نسل¬های جوان و حتی برای نسل پا به سن گذاشته ما هم ناشناخته است.
این سخن بدان معنی نیست که همگان باید این آثار را بخوانند؛ بشناسند و فهم کنند. بلکه غرض این است که فرهنگ و اخلاق و دانش آنها در تعاملات اجتماعی و اندیشه ما تأثیرگذار باشد و بزرگان و نویسندگان و شاعران و نقادان ما از آن برخوردار باشند که بر وجودشان چنان تأثیر بگذارد که فرزندان ما راه آنها را در پیش گیرند و اگر معلمی در کلاس از شاگردان خود بپرسد می¬خواهید چه کاره شوید؟ حداقل تعدادی حتی به اندک بگویند: «می-خواهیم معلم شویم» نه اینکه حتی یک نفر هم چنین خواسته¬ای نداشته باشد.
این نوع تربیت و اندیشه خطرناک است و جامعه ما را به بیراهه و ناکجاآباد می¬برد. امید که رسانه¬های ما گرفتار الیناسیون «از خودبیگانگی» نشوند و داشته¬های فرهنگی خود را از یاد نبرند.
والسلام
- جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۹۷
- سرمقاله