• print
سرمقاله “محمد عسلی” ۲ شهریور ۱۴۰۰

سرمقاله محمد عسلی ۲ شهریور ۱۴۰۰
آنچه باید در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اتفاق بیفتد

از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامه ای مدون درخصوص اعتلای فرهنگ روزنامه خوانی و ارتقاء سطح کیفی نشریات به عنوان متولی و ناظر بر مطبوعات نداشته و یا اگر داشته بیشتر اوراق برنامه ها در بایگانی به فراموشی رفته اند.
در طول چند سالی که از طرح امتیازبندی مطبوعات گذشته، امتیازبندی ها بیشتر جنبه کمی داشته تا کیفی زیرا هیچ یک از مقالات، گزارش ها و یا سایر مطالب روزنامه ها توسط گروه کارشاسان خوانده نشده تا معلوم شود به لحاظ کیفی و حرفه ای کدام روزنامه یا نشریه نسبت به دیگری حرفه ای تر، فعال تر و علمی تر به مسایل پرداخته و یا از نویسندگان حرفه ای و دانشگاهی استفاده کرده است یا نه. صرف نگاه حجمی و توجه به عناوین برای امتیازبندی کافی نیست. چرا روزنامه ای که تاکنون بسیاری از آیتم های امتیاز بندی را رعایت نکرده حداکثر امتیارات را به خود اختصاص داده است به صرف اینکه تعداد صفحات بیشتری داشته؟
نگاه کمی و حجمی نه صرفا به مطالب روزنامه ها بوده بلکه صدور مجوزها بدون درک و تشخیص توانمندی متقاضی به لحاظ علمی و مالی و جایگاه حرفه ای موجب شده بیش از تمام روزنامه های اروپا ، مراکز استانها و سایر شهرستانها روزنامه داشته باشند که صرفا نامشان روزنامه است و اکثرا با تعداد صفحات کم و بی محتوا به واقع در تعریف روزنامه ای حرفه ای و یا حتی آماتور هم نمی گنجند.
نکته مهم تر آنکه وقتی در سال های اخیر وزارت ارشاد نتوانست کاغذ و زینگ روزنامه ها را با ارز دولتی تأمین نماید ، واسطه ها بر بازار آزاد آنچنان جولان دادند که امروز یک کیلو کاغذ کاهی تا سقف ۲۰ هزار تومان به فروش می رسد. درواقع بند ناف خود را از ناف نشریات قطع کرد به گونه ای که نه فقط تعداد قابل توجهی از نشریات و روزنامه ها یا تعطیل شدند و یا به کما رفتند بلکه آنها هم که ماندند با گنجشک روزی و کاهش صفحات میرزابنویسی به انعکاس اخبار ادارات دل مشغول شدند تا بلکه بتوانند در آشفته بازار فضای مجازی فعلی که دیگر آگهی خصوصی بی معنی شده چانه زن آگهی های دولتی شوند که همانند گوشت قربانی به صورت قطره چکانی بین روزنامه ها تقسیم می شود. امروز همان آب باریک قبلی هم نیست. گویی خشکسالی ها فقط رودخانه ها را نخشکانده و چشمه ها را خاموش نکرده بلکه آگهی ها و درآمد روزنامه ها را هم به کمترین میزان کاهش داده است.
اگر برای دولت و به ویژه وزارت ارشاد مهم است که بتواند در جنگ رسانه ای و تحمیلی دشمنان که میلیاردها دلار تاکنون برای آن هزینه کرده اند پیروز شود و یا در حد بضاعت پاسخگوی ایرادات و تخریب های آنها باشد باید همانند جنگ نظامی هزینه کند ویا شرایطی فراهم آورد که سنگر نشینان مطبوعاتی و رسانه ای بتوانند نیازهای خود را با توجه به گرانی ها و افزایش شدید تورم ها تأمین نمایند و بتوانند در جهت خرید تجهیزات و تربیت نیروی حرفه ای و کار امد هزینه کنند هرچند دیر شده و متأسفانه در باب اعتلای فرهنگ و اطلاع رسانی شفاف چندان کار نشده و کاغذبازی ها و جلسات بی مصرف بعضی مسئولین و سیاسی کاری های بی هدف و گرایش به دیدگاه های جناحی مجالی برای تفکر خلاق نگذاشته است.
ما همه می دانیم و به این ضرب المثل قدیمی واقفیم که یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب است.
گاه تأثیرگذاری یک مقاله یا مطلب هوشیارانه و هشداردهنده ، دولتی را از انحراف معیار دور می کند و نجات می دهد. گاه از اشتباه وزیر و یا حاکمی پیشگیری می کند. گاه از فساد ناپیدایی پرده برمی دارد.
آیا رسالت مطبوعات امیدافزایی، حفظ منافع ملی، مقابله با فساد و رانتخواری ، مقابله با کم کاری و نقد عملکرد مدیران و مسئولان نیست؟
آیا نباید به نوعی از عملکرد مطبوعات ارزیابی درستی داشته باشیم تا سرمایه های مادی و نیروهای انسانی همانند اسب عصاری به دور خود نچرخند؟ آیا تاکنون مجلس شورای اسلامی و نهاد های فرهنگی دانشگاهی، نقدی بر عملکرد مطبوعات و رسانه ها داشته اند؟ به نظر می رسد مراکز فرهنگی و نهاد هایی که بعد از انقلاب تأسیس شدند به صورت جزیره ای عمل می کنند و تعاملات و ارتباطات تأثیر گذاری با هم ندارند.
اینکه صرفا مجوزی صادر شود و بعد چشم ها را ببندیم کافی است و دلمان خوش باشد که صدها روزنامه و نشریه داریم؟
دولت تحول آفرین باید برای آینده سازی به پشت سر نگاه کند تا از ندانم کاری ها و اشتباهات درس بگیرد و بین گذشته و آینده پلی بزند که بتوان از روی آن عبور کرد. وزارت ارشاد نیاز به یک تحولی در برنامه های هدفمند برای نتیجه گیری فرهنگی و اطلاعاتی از سرمایه گذاری ها که یکی از مهمترین آنها شناسایی و بررسی عملکرد نشریات و میزان توان بالقوه و بالفعل مدیران و دستاندرکاران فرهنگیست دارد.
چرا در هر شهرستانی تعدادی روزنامه اجاره ای داریم که فقط نامی در شناسنامه از مدیران آنهاست و دیگر هیچ؟
چرا مدیران بعضی نشریات حتی قادر به نوشتن یک مطلب ساده به روز هم نیستند؟
چرا مجوز را به نام آوران فرهنگی ، ادبی و اقتصادی و سیاسی کمتر می دهیم تا نسبت به هر آنچه باید بدانیم آگاه تر شویم و از پس رفع نواقص و عیوب عملکردها برآئیم؟
سرکشی از دفاتر مطبوعاتی و بازدید میدانی از نحوه عملکرد نشریات توسط مسئولان فرهنگی می تواند امیدافزا باشد.
کمک های مالی و یارانه ای را چنان هدفمند کنیم که نگاهمان صرفا به پایتخت نشینان نباشد.
ایران تهران نیست هرچند تهران پایتخت ایران است. ما نویسندگان، شعرا، هنرمندان و روزنامه نگاران بزرگی را در شهرستان ها داشته و داریم که چه بسا فرصت استفاده از دیدگاه ها و آثار آنان را از دست داده ایم.
شهرستان ها و استان ها پتانسیل ها و قابلیت های قابل توجهی از نیروهای جوان و خلاق داشته و دارند.
حافظ و سعدی و ملاصدرا و صدها نویسنده و شاعر و هنرمند و فیلسوف گذشته و حال شیرازی بوده اند.
فردوسی و عطار و امثالهم خراسانی اند.
تهران بیشتر مرکز دانشگاهی، اداری ، تجاری و سیاسی است.
بیائیم به نسبت ظرفیت ها، حمایت ها و توجهات را تعریف کنیم.
ما فرهنگ دفاع مقدس را به فرامرزها و میان ستمدیدگان انتقال دادیم چون برای آن شهید دادیم ، پول هزینه کردیم و تأثیرات آن را نیز دیدیم اما از فرهنگ تعاملات اجتماعی و اشاعه فرهنگ اسلامی  به معنای حقیقی خود دور ماندیم.
به نظر می رسد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کمتر به ترویج فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی پرداخته است.
امید که در دولت جناب رئیسی بتوان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی …
والسلام

Comments are closed.