• print
سرمقاله” محمد عسلی” ۱۴ اسفند ۱۴۰۰

سرمقاله” محمد عسلی” ۱۴ اسفند ۱۴۰۰
زندگی جنگ و دیگر هیچ

جنگ با انسان زاده شده. زمین هم برای ماندن می جنگد، آب، هوا، آفتاب و هر چیز دیدنی و نادیدنی در جنگند، پوست و گوشت و استخوان و رگ و پی همه زندگان برای رشد و ماندن و مبارزه با ویروس ها و میکروب ها می جنگند، جنگ است که فکر را به کار می اندازد. فکر است که برای رهایی از مشکلات می جنگد، جنگ هم اصالت دارد. اما همین جنگ است که تلاش می کند جنگی نباشد، جنگ است که از جنگ فرار می کند. ابرها از آن دورترها می جنگند تا خود را به فضایی برسانند و گریه سر دهند و ببارند هرچند ملک الشعرا بهار بسراید:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
و اما دو جنگ داریم. جنگ بالاصاله که با آدمی و هر موجود زنده دیگر زاده می شود و آن را حرکتی برای رشد و کمال می نامیم و جنگی دیگر که حاصل خوی تجاوز، حرص، زیاده خواهی و ترس و دفاع است.
آدمی را اراده ای است و تعقلی که برای حفظ خود دست به ابتکار و خلاقیت می زند و به هر میزان توانایی علمی و جسمی داشته باشد نیازهای خود و دیگران را برآورده و رفع می کند. چه بسا یک نفر نان هزاران نفر را تأمین می کند و به آنها امید به زندگی می دهد و چه بسا یک نفر جهانی را به ویرانی و پریشانی و کشتار و خرابی می کشد.
آنچه در این جهان امروزی می گذرد و تعیین کننده حیات جمعی مردمان است قدرت است. قدرت پول و ثروت، قدرت مدیریت، قدرت اسلحه و زور، قدرت تفکر سیاسی و پیشتازی در فنآوری های نوین، قدرت دانش و تجربه و نهایتا قدرت ایمان و باور که ترس و خوف را خنثی می کند و تن آدمی را به سوی خطر جلو می برد تا از خود و دیگران دفاع کند.
سرعت زندگی ماشینی آنچنان بال پرواز گرفته که انسان از آنچه ساخته و راه انداخته عقب مانده و کار به جایی رسیده که ماشین بر آدمی سوار شده و سلطه خود را به چشم می کشد. رباط ها، کامپیوترها، پیچ و مهره ها و صنایع الکترونیکی که آدمی را به فضاهای دیگر می برند همه از اندیشه و فکر بشر به وجود نیامده اند. بلکه بشر توانسته با جنگیدن از نوع اول، آن را از دل طبیعت بیرون آورد و رابطه علت و معلولی آنها را کشف کند، در واقع انسان مقلد خوب طبیعت است با تغییراتی که در آن ایجاد کرده است. با این وصف هر جنگ بالاصاله ای برای کمال و رشد علمی و اخلاقی پذیرفتنی است و رهایی از آن حتی با مرگ هم تمام شدنی نیست.
اما جنگ هایی که برای کسب قدرت بیشتر و سرزمین های پهناور به بهای از دست رفتن جان انسانها و پر کندن پرنده پرواز روح و جسم همنوعان از طرف متجاوزان و زیاده خواهان با ترفندهای مختلف اعمال می شود و حاصل آن فقر، گرسنگی، کشتار جمعی و آوارگی است برای دولت هایی که فریاد حقوق بشرشان گوش مردم جهان را کر کرده قابل توجیه و تأیید نیست مگر برای دفاع مشروع و حفظ سرزمینی باشد که ملتی در آن زندگی می کنند و حق زندگی و آب و خاک خود را دارند.
در این جهان از گذشته های دور تا به اکنون تاریخ روایتگر و گواه جنگ های مخوف و ویرانگر بوده است. آثار خرابه های قصرها و کاخ شاهان و هر آنچه از زندگی مردمان دور در دوران های کهن به جای مانده و نمانده همه گواه و شاهدی برای نشان دادن خوی تجاوز و جنگ و خونریزی است. اما جنگ داریم تا جنگ. جنگ با سنگ و نیزه و شمشیر به نیروی قدرت بدنی جوانمردانه تر از جنگ های امروزی است که انفجارهای مهیب دهان دوزخ وحشت را برای بلعیدن هر آنچه هست به روی انسان های بی دفاع باز می کنند.
جنگ گلوله های توپ و تانک و تیربارها و بمب ها و موشک های آنچنانی که کودکان و زنان و غیرنظامیان را در خواب تکه تکه می کند و زمان و حق دفاع را از آنان می گیرد نشانه ای از خوی حیوانی دست اندرکاران و سیاستگزارانی است که تلاش می کنند در زاردخانه های خود سلاح های پیشرفته تر و عامل کشتارهای بیشتر نظیر بمب اتمی و ئیدروژنی بسازند مانند امپراطوری های غربی و شرقی و کشورهای اروپایی که حیات و تمامیت ارضی خود را در چنین قدرت های نظامی می بینند و کشورهای دیگر را به داشتن یا نداشتن چنین جنگ افزارهای مخوفی مستقیم و غیرمستقیم تشویق می کنند.
جهان امروز خواسته و نخواسته لجام گسیخته و دیوانه وار در زیاده طلبی انسانی که اصالت را به خود می دهد و از خدا و روز حساب دور افتاده و گرفتار شده است. زمین هم از زخم هایی که خورده بیمار و در حال انفجار است و عنقریب این بهشت، روی در نقاب فضای لایتناهی خواهد کشید و دور نباشد که به تعبیر قرآن همانند پشم زده به ذرات غیرقابل مصرف تبدیل خواهد شد.
جنگ انسان با زمین چه نکرده!
از نابودی جنگل ها تا آلودگی هوا و دریا و فضا گرفته تا کند و کاوهای در اعماق که حاصل کاوش های منفعت طلبانه است تا جنگ های خانمانسوزی که بشریت را از هویت واقعی و اخلاق حقیقی تهی کرده است و به نام فنآوری های نوین و پیشرفت های علمی راهی فضا شده تا اگر سیاره ای همانند زمین بیابد که بتوان در آن زندگی کرد آن را هم به نابودی کشد هرچند بعید است زمین دیگری که چونان بهشتی برین هدیه خداوند است پیدا شود و اگر پیدا شود دیگر زمین نیست چون به اثبات رسیده خداوند هیچ دوگانه ای را همانند هم و با یک خاصیت و ارگانیسم خلق نکرده، حتی دو چشم هم عینا همانند هم عمل نمی کنند.
متأسفانه به تعبیر برزویه طبیب در مقدمه کتاب کلیله و دمنه: «می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مردوس گشته و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک و جهل مطلوب و لوم و دنائت مستولی و کرم و مروت منزوی، دوستی ها ضعیف و عداوت ها قوی، نیک مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم، مکر و خدیعت بیدار و مظفر و متابعت، هوا سنت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز و حرص غالب و قناعت مغلوب و عالم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب تازه و خندان…»
والسلام

Comments are closed.