سرمقاله
محمد عسلی
اشکها و لبخندهای ماندگار در المپیک ریو
آوردگاه المپیک صرفاً میدان زورآزمایی نیست بلکه رزمگاهی است که تجربه، توان، هوش و سرعت بازیکنان را در مقابل حریفان به نمایش میگذارد.
چه بسا پهلوانان و قهرمانان زورآری که به علت عدم تشخیص بموقع حمله یا دفاع پشتشان به خاک مالیده میشود و چه بسا ورزشکاران نوآوری که مدال قهرمانی را از پیشکسوتان میربایند.
مهم نیست از چه کشوری و با چه رنگ پوستی میآیی تا در این میدان اسمی از امتیازات و مدالها از آن تو باشد، مهم این است که تو را چگونه آموزش دادهاند و با چه میزان اعتماد به نفس پا در این میدان میگذاری.
وقتی تحلیلگران و گزارشگران ورزشی ما در وصف ورزشکاران اعزامی آنچنان داد سخن میدهند که گویی تمامی مدالهای طلا از آن ورزشکاران ماست توقعی در اذهان عمومی و بینندگان رسانه ملی ایجاد میکنند که با هر باخت کوهی بر سر آدم آوار میشود و به جای شادی و لبخند باید بنشینیم مقابل تلویزیون و با گریه ورزشکارمان گریه کنیم و با اعتراض او به داوران ما هم در خانه زبان به اعتراض گشاییم که این چه داوری است؟
تکیه بر پیشکسوتان قهرمان به عنوان دارندگان مدالهای رنگارنگ و تجربه شرکت در آوردگاههای جهانی برای انتخاب نیروهای برتر و آماده کافی نیست. زیرا اولاً در اذهان عمومی یک خاطرجمعی برای برنده شدن ایجاد میکند ثانیاً در ذهن ورزشکار هم به باور میرسد که با همان پشتوانه و تجربه میتواند برنده میدان باشد. به لحاظ روانی هر دو خطرسازند و بعد از شکستها قهرمانان ما مثل کوه یخ در چشمان گریان مردم ذوب میشوند در لحظات جدال احساس با عقل.
دختر جوانبخت ما که نمونهای از نجابت و شجاعت زن ایرانی با پای درد آنقدر اعتماد به نفس دارد که بعد از رسیدن به مدال برنز با آن دشواریها و سختجانیها با گریه بگوید راضی نیستم، من طلا میخواستم را باید ستود.
این اعتماد به نفس خوب است لیکن بهتر بود میگفت در شرایطی نبودم که با پای آسیب دیده بهتر از این تلاش کنم.
یک قهرمان واقعی کسی است که وقتی از رقیبش شکست میخورد او را ستایش کند و خود را سرزنش نکند، بلکه نقاط قوت رقیب را از او بیاموزد و در دورههای بعدی از آن استفاده کند.
آری آوردگاه المپیک را سالهاست تجربه کردهایم اما از این رفت و آمدها درس نیاموختهایم. المپیک به ما میگوید چه میزان هزینه کردهای؟ چه میزان عمر برای تمرین صرف کردهای؟ (ادامه…)
- شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵
- سرمقاله