یادداشت سردبیر
اسماعیل عسلی
دستاورد یک رویداد
هر موجی که می آید نگاه نگران عده ای را با خود می برد. مدتی بود که درگیر اختلاس های میلیاردی بودیم، چه کیسه ها که ندوختیم که البته خبری هم نشد و اسامی بسیاری از بچه زرنگ ها را هم ندانستیم و مثل کلاس اولی ها می گفتند الف – د – ب – ز – ش ج و از همین اسم های دم بریده ی مزخرف تا رسیدیم به وام های کلان میلیاردی که به از ما بهتران پرداخته بودند. چند واژه ی عجیب و غریب از آن روزها به یاد مردم مانده است. چیزهایی مثل مدعی العموم، بیت المال، شاکی، وکیل و تکلیف همه ی آن پول ها هم هنوز روشن نشد، بعد رسیدیم به حقوق های نجومی که به انگیزه ی طرح آن هم پی نبردیم چرا که ظاهراً همه ی حقوق ها بر اساس مصوبات متعارف درون سازمانی پرداخت شده و ایراد به قانون بر می گشته هر چند عده ای دست به جیب شدند و تتمه ی آبروی خود را با سود پول های برباد رفته خریدند. اما این ماجرا تاکنون دستاوردی جز کاهش سطح پرداختی ها به مدیران نداشته و البته با توجه به کاهش توان دولت برای پرداخت حقوق گونه ای عاقبت به خیری محسوب می شود. به هر حال مثل این که قرار نیست افکار عمومی استراحت داشته باشد و همواره مصیبت و بلایی هست که آه و ناله و نفرینی به دنبال داشته باشد. حالا هم که با قصه ی پر غصه ی ساختمان پلاسکو دست به گریبانیم. البته این موج به دلیل همراهی با عواطف درونی و گونه ای همذات پنداری که در خون ایرانیان است، به دلمشغولی ملی تبدیل شده است. من نمی دانم این چه رازی است که همواره حادثه ها و رویدادها ما را به یاد قانون و استاندارد و نظم و قاعده می اندازد؟! وقتی چند اتوبوس پشت سر هم واژگون می شوند به یادمان می افتد که جاده هایمان عریض نیست و برخی از رانندگان مواد مخدر مصرف می کنند یا در حال خستگی پشت فرمان می نشینند. وقتی با حقوق های نجومی روبرو می شویم نمایندگان مجلس پی می برند که اشکال در قانون یا بی قانونی است. وقتی ساختمان پلاسکو به چنین روزی می افتد یکباره در تمامی شهرها صدها ساختمان نظیر پلاسکو پیدا می شود که عنقریب باید تخلیه شود و همه از ترس این که مبادا به روزگار مسئولین تهرانی گرفتار شوند توپ مسئولیت را به زمین این و آن می اندازند. عده ای تازه متوجه می شوند که شغل آتش نشان ها پر خطر است و باید چاره ای اندیشید. (ادامه…)