سرمقاله محمد عسلی ۲ بهمن ۱۳۹۹
چه بایدمان کرد؟

چرخ را بر هم زدیم هر چند بر مرادمان نگشت، طرحی نو درانداختیم اما کهنه شدیم. زمین را دستکاری کردیم و هم زمان را، سرعت دادیم عقربه های زمان را روی مچ دستمان و آسمان را نیز از رنگ و رو انداختیم، فرزندانمان را به فراموشی بردیم و به دنبال استخوانی از اجدادمان تا اعماق زمین رفتیم، موزه های بسیاری از پوسیدنی ها گرد آوردیم و بر خاک مرده ها بوسه زدیم اما رخساره زنده ها را بی بوسه رها کردیم، از خود فراموشی عبور کردیم و به دیگر فراموشی رسیدیم. ژن های گیاهان را دستکاری کردیم تا بزرگ تر جلوه کنند، میوه ها را متورم کردیم و از عطر و بو انداختیم. دروغ را به زمین پیام دادیم و به آسمان رساندیم تا ابر هدایت را عقیم کنیم، و اکنون باران های سیل آسا را شاهدیم. اما آبادانی را به بهای آنتن های موج گیر صدا و تصویر ، به آسمان نشانه رفتیم و در کنج خانه ها کز کردیم تا گوش به زنگ و چشم به رنگ باشیم.
ما انسان های بزرگ شده و پیشرفته ای هستیم، مثل لاک پشت های بزرگ در اعماق اقیانوس که جستجوگر غذایند و برای تخم گذاری به سطح می آیند، بدان خیال که دزدان بچه ها در تیررس تفنگ ها در امانند، دست بر ماشه در رؤیای سربازان، کاخ سفید را با قسم های جدید دروغین ترمیم می کنیم و کنگره های تصرف شده با خشم را به لبخندهای اجباری نقش می زنیم و ساز را در پرده ای دیگر کوک می کنیم تا وقتی دیگر و جنگی دیگر، فراریانی دیگر را در کارخانه های خسته پناه می دهیم و اسارت داوطلبانه را با منت پذیرا می شویم. (ادامه…)