سرمقاله “اسماعیل عسلی” ۱۲ اسفند ۱۴۰۰
بچه شتر دو ساله

روزی که روسیه به اوکراین حمله کرد با توجه به آثار و تبعات آن بعدها به یک مبدا تاریخی تبدیل خواهد شد . واکنش غرب به اقدام پوتین نشان داد که اوکراین برای غربی ها تنها به عنوان یک کشور مستقل مطرح نیست زیرا اگر قرار بود مشابه چنین واکنشی را در برابر حملات صورت گرفته به افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و سایر کشورها داشته باشند ، وضعیت خاورمیانه این گونه نبود . آنها به دنبال بهره برداری های سیاسی و نظامی و حقوق بشری از آنچه در اوکراین می گذرد و می تواند جایگاه جهانی روسیه را مخدوش کند ، هستند . همسویی اکثریت کشورهای هم پیمان غربی و برخی از اقمار آنها در برابر ماجرای اوکراین به این ذهنیت دامن زد که گویا همه منتظر وقوع چنین حمله ای بوده اند . پر واضح است که اقدام پوتین قابل دفاع نیست ، شاید اگر مشابه همان انتخاباتی که در کریمه برگزار شد در اوکراین نیز برگزار شده بود و به دنبال آن روسیه به اشغال آن می پرداخت ، داستان روال دیگری پیدا می کرد. (ادامه…)

سرمقاله “اسماعیل عسلی” ۱۱ اسفند ۱۴۰۰
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

بعثت از جمله مناسبت هایی است که خویشاوندی تمامی انسانها را به آنان گوشزد می کند . چنین رویکرد همگرایانه ای را بیشتر می توان در میان اهل تفکرمشاهده کرد زیرا اغلب انسان ها درگیر تعصبات مذهبی و دغدغه های فرقه ای هستند که تصور می کنند به آنها هویتی برتر می بخشد و لاجرم آنها را به حواشی چالش برانگیز می کشاند. بعثت یک اتفاق بزرگ است نه تنها برای مسلمانان بلکه برای برای تمامی کسانی که با مسلمانان همزیستی دارند .
آنچه مسلم است و در قرآن نیز بازتاب پیدا کرده اسلام تعریفی عام دارد به طوری که در مواردی از برخی پیامبران ابراهیمی نیز به عنوان مسلمان یاد شده است . تسلیم در برابر حق و برهان قاطع خاستگاه فرهنگی هر مسلمانی است. در آموزه های قرآنی هیچ تفاوت و اختلافی میان پیامبران نیست و علت استمرار برانگیخته شدن پیامبری به دنبال پیامبر دیگر بر طرف کردن انحرافاتی است که در طول زمان به وجود آمده و موجب ایجاد مصادیق شرک و بت پرستی و خرافه گرایی شده است . (ادامه…)

یادداشت طنز “اسماعیل عسلی” ۹ اسفند ۱۴۰۰
نه به داره ، نه به باره

ننه ی غضنفر سفره ی دل پر غصه ی خودشو برای کوکب خانم پهن کرده بود و می گفت : دیگه دست و دلم به کار نمیره ، شدم مثل مار گزیده ای که از ریسمون سیاه و سفید می ترسه ، دیگه هر چی که از دست روزگار کشیدم بسمه، با پای شکسته میشه رفت ، با دل شکسته نمیشه  ، از کوکب خانم اصرار و از ننه ی غضنفر انکار ، معلوم نبود کدوم از خدا بی خبر تو گوشش وزوز کرده بود که صبح علی الطلوع از دنده چپ بلند شده بود و به هیچ صراطی مستقیم نبود. یهویی سر گذاشت رو شونه ی گرم و نرم کوکب خانم و اشکش با آب دهن گلاویز شد و سر خورد روی پیرهن گل منگلی کوکب خانم !. از زخم کهنه ای می نالید که از بس با ناخن بی تدبیری زیر و بالاش کرده بود ، به نوشدارو می گفت زکی. ننه ی غضنفر به هذیون افتاده بود و می گفت: همون بهتر که سر به صحرا بذارم و با گرگ بیابون همنشین بشم . از آدمیزاد که خیری ندیدم . آخه تا کی باید زانوی غم بغل بگیرم و زیر درخت چکنم خاک بدبختی به سر کنم . از بی کسی به پیسی افتادم و کسی نگفت خرت به چند ! هر که اومد دستمو بگیره کولم شد  ، به هر کی رو زدم روی منو زمین گذاشت .هر که اومد زیر ابرومو بردار زد چیشامو کور کرد ، به هر راهی رفتم سر از چاه درآوردم . به کی بگم که باور کنه ؟ معلوم نشد ننه ی خدابیامرزم به جای شیر چه کوفتی به دهن صاحب مرده من گذاشت که یه عمره هر چی میخورم میشه زهر هلاهل و بالا میارم . همه شدن تف سر بالو ، دست رو دلم نگذار کوکب ! (ادامه…)