یادداشت سردبیر
اسماعیل عسلی
باد ما را خواهد برد؟
تأثیر سبکهای نوین زندگی بر گسستهای عاطفی از جمله موضوعاتی است که میتواند دستمایه مباحث اجتماعی باشد. اگر از یک منظر خاص به برخی از عادات اجتماعی نگاهی زیرپوستی داشته باشیم راحتتر میتوانیم به رابطه نزدیکی که بین سبک زندگی و آسیبهای خانوادگی وجود دارد پی ببریم.
ظرف ۵۰ سال گذشته شاهد روند رو به رشد شهرنشینی در ایران بوده ایم به طوری که در حال حاضر تقریباً دو سوم جمعیت کشور را شهرنشینان تشکیل میدهند. شهرنشینی را نباید صرفاً یک جابجایی، تغییر شغل و به هم خوردن نسبت خرج و دخل دانست. بلکه برای یک روستایی که سبک خاصی از زندگی را طی سالیان دراز تجربه کرده، شهرنشینی به منزلهی یک زلزلهی چند ریشتری است که به تغییر بسیاری از شاخصهای زندگیاش میانجامد.
سحرخیزی، چالاکی در کار و انجام تمامی اموری که مربوط به خانه و زندگی است، پخت نان و غذا، بافت فرش، دامداری و دوشیدن گاو و گوسفند و تهیه انواع لبنیات، ساخت صنایع دستی، مشارکت در کاشت و داشت و برداشت، بهرهگیری مقتصدانه و بدون واسطه از پسماندها برای تغذیه درختان، پرندگان و حیوانات، مشارکت همگانی در آیینهای سوگ و سور و به طور خلاصه زندگی در چارچوب اقتصاد مقاومتی از شاخصهای شیوه سنتی زندگی در روستا بوده است. البته در حال حاضر روستاها نیز چهره عوض کردهاند و از جهاتی به شهر نزدیک شدهاند.
یک زن روستایی میتواند بین نیازهای داخلی اعضای خانواده و احساسی که باید نسبت به آن نیاز وجود داشته باشد رابطهای معنیدار برقرار کند؛ غذا و نان، نقش روی قالی، لالایی، آراستگی منزل، کفش و کلاه و لباس که در تهیه همهی آنها زن دخالت تعیین کننده دارد نشانهای از گستردگی و ژرفایی عاطفی وجود دارد به طوری که حتی یک روز غیبت زن یا مادر در خانه نیز به خوبی احساس میشود. متقابلاً مرد خانه و فرزندان نیز در یک واکنش منطقی تلاش میکنند نسبت به مادر ادای دین کنند و در پاسخ به مراقبتها و مهربانیها و نکتهبینیهایش رفتاری فراخور انتظاراتش داشته باشند و… همه این موارد موجب در هم تنیده شدن تار و پود احساس اعضای خانواده نسبت به یکدیگر میشود و به ماندگاری و استحکام آن کمک میکند. همهی این نشانهها را در زندگی روستایی رایج در گذشته سراغ داشتیم که در آن خانه، مزرعه، باغ، جشن و سوگ، بدون زن معنایی نداشت.
برعکس اگر خانوادهای را در نظر بگیریم که از روستا به شهر کوچیده و تحت تأثیر سبکهای نوین متداول شده در زندگی، ارتباط زیادی با یکدیگر ندارند و چه بسا وعدههای غذایی خود را به دلیل اشتغال، بعد مسافت و… خارج از خانه تهیه و صرف میکنند و جز برای استراحت به خانه نمیآیند. در این صورت پیوندهای عاطفی شکننده و آسیبپذیر جلوه میکند.
مردی که در لباس و غذا و آسودگی روحی و روانی، فرش خانه، آراستگی اتاقها و… رد پایی از همسرش را مشاهده میکند، نمیتواند خودش را بدون او تصور کند و این موضوع روی وفاداریاش تأثیر غیرقابل تردیدی دارد.
تصویری که ما هماکنون از خانواده خصوصاً در شهرها داریم با این شاخصهها همخوانی زیادی ندارد و یا به صورت استثنایی قابل مشاهده و ردیابی است .
حتی ارتباط کلامی بین زن و شوهر نیز تحت تأثیر انواع وسایل ارتباطی کم است و چه بسا گفتوگوهای عاطفی بین زن و شوهر با صدای تلفن همراه، پیامک، تلفن منزل، شروع یک سریال و… قطع میشود و به سرانجامی که مودت و استحکام پیوند درونی باشد نمیرسد.
این مشکل در روابط خانوادگی هم وجود دارد. برای مثال در گذشته وقتی که خانوادهها برای برپایی مجلس جشن دور هم جمع میشدند، چون گرداننده مراسم خودشان بودند، غذا و اسباب پذیرایی را خودشان تهیه میکردند و آواز و ترانه و واسونک را هم خودشان میخواندند، نام داماد و عروس را هم در واسونکها میگنجانیدند و کاری به وزن و قافیهاش هم نداشتند از این رو مجلس بسیار متنوع و رنگارنگ و طبیعی جلوه میکرد. ولی اکنون که گروه ارکستر و خواننده از بیرون دعوت میشوند و هیچ نسبتی هم با عروس و داماد ندارند، همهی مجالس به یکدیگر شباهت دارد. در حالی که لهجه و گویش تشکیل دهندگان هر مجلسی متفاوت است و حتی رقصها نیز از جنس زندگی و جغرافیای ما نیست. گاهی حتی ترانهها نیز ارتباطی به موضوع پیوند بین دو زوج ندارد بلکه با محوریت دیگری دنبال میشود و آنچه توجیهکننده روایی چنین ترانههایی است آهنگی است که میتوان با آن رقصید!
چه باید کرد؟ به این ترتیب ما هر روز بیش از روز قبل از یکدیگر فاصله میگیریم و همواره از عدم تفاهم حرف میزنیم بدون این که بیاندیشیم در چه مواردی باید تفاهم داشته باشیم.
اینگونه سبک زندگی موجب میشود که آدمها برای نزدیک شدن به یکدیگر دنبال دلایل عجیب و غریب باشند. مهریه بالا، درآمد نجومی، مدرک تحصیلی، شغلهای ویژه و… در حالی که هیچ کدام از این موارد تاکنون نتوانسته پایایی یک زندگی را تضمین کند.
تصور کنید اگر فرد موجهی بدون اینکه پولی بگیرد خطبه عقد دو زوج را بخواند، مسلماً چنین شخصی تا زمانی که این پیوند برقرار است بخشی از خاطره این خانواده خواهد بود یا همسایهای که خانه یا باغی را بدون چشمداشت مادی در اختیار یک زوج برای برگزاری مراسم میگذارد، او نیز ضمن اینکه برای آنها شخصیتی خاطرهانگیز به حساب میآید در صورتی که کدورتی پیش آید، نفوذ معنوی بالایی برای پا در میانی خواهد داشت.
زندگیهای شرطی و قراردادی که وزن و اعتبار آن با پول و هزینههای صرف شده برای شکلگیری آن سنجیده میشود چقدر میتواند دوام داشته باشد؟
وقتی میتوان با یک غذای ساده هزار نفر را به شادی دعوت کرد ما ناگزیر هستیم با یک غذای تجملاتی ۲۰۰ نفر را دعوت کنیم. بر این اساس خیلی از همسایهها و خویشاوندان دور و دوستان و همکاران حذف میشوند و از صمیمیت مجلس کاسته میشود. این حالت را مقایسه کنید با مراسم جشنی که در یک روستا برگزار میشد و همهی اهالی غذای ساده و مشترکی میخوردند و همه از پیر و جوان میرقصیدند و چوب بازی میکردند. همه شادباش میگفتند و شرکت در این مراسم برای تمامی حاضران در مجلس به این معنا بود که چنین پیوند مقدسی را به رسمیت شناختهاند و مناسبات خود را بر این مبنا تنظیم میکردند.
اکنون دو سوم جمعیت روستایی تبدیل به یک سوم شده و آن یک سوم هم تحت تأثیر عوامل گوناگون منجمله مصرفگرایی، وسایل گوناگون ارتباطی، گسستگی از زمین و طبیعت به دلیل خشکسالی و آلودگی به اعتیاد و قاچاق دچار استحاله شدهاند و آسیب دیدهاند و جالب اینجاست که ما هنوز از همان پنجره قدیمی به روستاها نگاه میکنیم و قادر نیستیم پاسخگوی پرسشهای پیش پا افتادهای پیرامون سبک زندگی باشیم پرسشی از این دست که آیا باد ما را خواهد برد؟
- چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
- سرمقاله