سرمقاله
محمد عسلی
رابطه فرهنگ، سیاست و اقتصاد در جامعه ما
نظم و قانونمندی ریشه در فرهنگ دارد و فرهنگ به معنای رفتار برتر، از نظم و قانونمندی تبعیت می¬کند. سیاست تبلور و محصول فرهنگ است و اقتصاد، سیاست و فرهنگ را توجیه می¬کند.
وقتی مثلث فرهنگ، سیاست و اقتصاد قلعه محکم باورهاست که دینداری و باورهای ارزشی پلیس آگاه، وظیفه¬شناس و نگهبان این قلعه باشد.
نظام¬مندی و باور به قانون اخلاق طبیعی را در جامعه نهادینه می¬کند و برعکس قانون-ستیزی و قانون¬گریزی نظام¬مندی را از هم می¬پاشاند.
وقتی سخن از فرهنگ به میان می¬آید کلیت رفتارها، اندیشه¬ها و گفتارهای خوب متبادر به ذهن می¬شوند که آثار فیزیکی آنها از طریق هنرهای مختلف و رفتارها به نمایش درمی¬آیند.
پس هنر به عنوان میدان ربایش زیبایی¬ها حاصل نظام ذهن و زبان است و عشق نیروی محرکه تمامی آثار فرهنگی، هنری و حتی اقتصادی است.
اگر با نگاهی عالمانه و جامعه¬شناسانه به حرکت¬های فردی و جمعی انسان¬ها بنگریم و وجود خجسته انسان را به تعبیر اسلام اشرف مخلوقات فهم کنیم. انتظار ما از هر انسانی رفتاری بالاتر و فرهنگی¬تر که ناشی از اراده¬های آزاد و محدود شده است تا بدانجا که بین غریزه و خواسته¬های تحصیلی و تجربه شده تعارضی نباشد.
حال اگر در گذشته¬های دور فلاسفه تفاوت انسان و حیوان را نطق و بیان و یا ابزارسازی می¬دانستند، امروز این تفاوت تعریفی جامع نیست. بدین معنی که حیوانات هم در مسیر تربیت توانسته¬اند با تفاوت¬های چندی از ویژگی¬های ابزارسازی و بیان به شیوه¬های شناخته شده برخوردار باشند. (ادامه…)
- سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
- سرمقاله