سرمقاله محمد عسلی ۳۰ آذر ۱۳۹۹
بانوی مقاومت
آفتاب تموز صحراهای سوزان را بارها به جان خریدی و از زمانی که چشم گشودی افق باز آسمانی نورانی را در شب های مهتاب پیش رو داشتی و طعم شمشیرهای آخته را بی آنکه زخمی در بدن داشته باشی چشیدی به هنگامه هجوم خیل لشکری که دلوهای آب شور را از دست یکدیگر می ربودند و به یکدیگر تازیانه می زدند.
تو بودی که پدر را در اوج شجاعت به قهرمانی شناختی و در عروج صبر و مقاومت در آسمانها دیدی وقتی که سر در چاه می کرد تا گریه آغاز کند و هم نفسی نبود تا بشنود که دردهای پدر جز آن مرهم حلم دوا نبود.
و دیدی که چگونه مدعیان اسلامخواهی به حیله و دروغ ، قرآن بر سر نیزه کردند تا قمار باخته را به برد تبدیل کنند، خانه نشینی پدر را و هم درد مرگ آور مادر را با تمام وجود حس کردی تا از آغاز بیداری آب گوارایی از گلویت پائین نرود و غذای کاملی به دهانت نرسد. هرچند فرزند خلیفه مسلمین بودی ، آن مردی که شجاعت و تقوی و عدالت و عبادت را بازوان و دست های پرواز به دعا بود و چه نیک آموختی که توانستی خیانت همسر برادر را که امام و پیشوایت هم بود از سر بگذرانی و تلخی زهر قتال غذای مسمومی که برادر را از تو گرفت به شیرینی تقدیر پیوند زنی. (ادامه…)
- شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹
- سرمقاله