یادداشت طنز سردبیر اسماعیل عسلی ۲۹ دی ۱۳۹۹
دو مثقال زبون ننه ی غضنفر
صفدر که عهد جوونی قوتک می فروخت به حاجی قوتک معروف بود . بعدها دری به تخته خورد و به نون و نوایی رسید و شد کل صفدر ؛ اهل مماشات نبود ، ننه ی غضنفر هر چی می خواست با زبون خوش بهش حالی کنه که نباید با بیچاره کردن مردم دنبال لفت و لیس باشه ، به خرجش نمی رفت . یه بار ننه ی غضنفر بهش گفت : مرد حسابی این چه بساطی هست که راه انداختی ، اگه میخوای از زباله گردها پلاستیک بخری برو انبار کرایه کن ، توی این محله از صبح تا شب یه مشت معتاد رفت و آمد می کنن . خونه که جای خرید و فروش آشغال نیست ! ولی یک گوش کل صفدر در بود و گوش دیگرش دروازه. از طرفی ننه ی غضنفر هم نمی تونست با زباله گردهای معتاد دهن به دهن بشه ! یک روز کل صفدر به ننه ی غضنفر گفت : اینهایی که تو بهش میگی آشغاله تو کشورهای اروپایی بهش میگن طلای کثیف . خونه ی من تبدیل شده به معدن گنج . میفهمی ؟ ننه ی غضنفر هم بهش گفت : یک معدن گنجی نشونت بدم که اون طرفش ناپیدا باشه ! چند روزی گذشت تا این که کل صفدر رفت مسافرت که به زن و بچه هاش سربزنه ؛ چون زنش حاضر نبود با دو تا دختر دم بخت تو خونه ای زندگی کنه که محل رفت و آمد زباله گرد ها باشه ، به شوهرش گفته بود چون درآمدت خوبه ، توی این شهر بی صاحاب هر کاری دلت میخواد بکن ، ولی ما میریم ترکیه زندگی می کنیم. کل صفدر هم دو ماهی یکبار می رفت ترکیه به زن و بچه هاش سر میزد .بالاخره هم فال بود و هم تماشا ! (ادامه…)
- یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹
- سرمقاله