یادداشت محمد عسلی ۲۴ اسفند ۱۳۹۹
یاد پروین اعتصامی و تمثیلاتش
در دبستان بابت کوزه ای که شکست بارها گریستم، شب که قرار بود صبح، آن کودک و کوزه را در کلاس بخوانم، احساس می کردم داخل آب انبار قدیمی، شب تاریک با آن پله های عریض و طویل و خوفناک چگونه کوزه سنگین پر آب را بالا بکشم. با آن انگشتان ظریف و کوچک سرد و وهمی که در فضای پرتلاطم برکه سیاه به سراغم آمده بود. و اگر می شکست چه می شد؟
یادم آمد که: (ادامه…)
- شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
- سرمقاله